بنیاد کُنراد آدِناوِر، که به نام نخستین صدراعظم آلمان غربی نامگذاری شده و مطالعات و پژوهشهای سیاسی را پشتیبانی میکند، به حزب دموکرات مسیحی آلمان نزدیک است. این نهاد در ماه دسامبر ۲۰۱۷ پژوهشی با عنوان «روحانیت شیعه عراق پس از سیستانی؛ رشد نفوذ ایران؟» به قلم خانم لورا هِنسِلمَن منتشر کرده است.
عنوان کتابی با رویکرد انتقادی در خصوص مرجعیت و مناسبات درونی آن که در دههی چهل توسط یک چهرهی حوزوی نگارش یافته است. این کتاب توسط یک روحانی با رویکردی انتقادی نگاشته شده و هدف از آن نمایان ساختن ضعفها و نابسامانیهای روحانیت در زمینههای مختلف افتاء، برخورد با مردم، تحصیل و آموزش، روابط داخلی و اخلاقیات معرفی شده است. بخشهایی از این کتاب دربارهی مرجعیت میباشد: مخاصمه و نزاع در مرجعیت؛ زیادهخواهی مرجعیت؛ مرجعیت در اسلام (تعریف مرجعیت و وظیفهی آن)؛ وظایف مراجع؛ سرگردانی و تحریف اجتهاد؛ مرجعیت و رساله؛ تحویل مرجعیت به مسالهگویی؛ تاریخ رسالهها؛ تقلید مراجع از یکدیگر در رسالهنویسی؛ استبداد به رای یا عامل تفرقه؛ اجتهاد زنده.
در شماره جدید فصلنامه «مردمنامه» (شماره شش و هفت به سردبیری دکتر داریوش رحمانیان)، مقالهای دارم با عنوان «عصیان بر نسیان؛ متن و حاشیه در تاریخنگاری اجتماعی حوزه و حوزویان». در این مقاله، این گزاره را طرح کردهام که دادههای تاریخی ما از حوزههای علمیه شیعی، دچار وضعیتی است که میتوان آن را "غلبه روایت مداوم متن و فقدان روایت تاریخی حاشیه" نامید.
«صاحب کفایه»، «صاحب روضات [الجنات]»، «صاجب عروه». این تعبیرها در سنت حوزوی، تعبیری آشناست. حدود سهسالی هست که مشغول تحقیق در مورد زندگینامهنگاری حوزویان هستم. با این دست تعابیر در مورد علماء حوزه به دفعات برخورد کردهام. این نامگذاری به حدی رایج میشود که گاهی در متون و بحثهای شفاهی حوزویان، نام فرد مورد نظر به کار نمیرود و تعبیر ِ "صاحب ..." جایگزین نام او میشود.
«روحانیت و قدرت؛ جامعهشناسی نهادهای دینی» عنوان کتابی است که مشتمل بر پژوهشها و مقالاتی با سویهی تاریخی ـ جامعهشناختی دربارهی روحانیت و مرجعیت میباشد. این کتاب مشتمل بر مجموعهای از پژوهشها و مقالات حول موضوع روحانیت است. فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی سید جمالالدین اسدآبادی، حضور علما در انقلاب مشروطه، نوگراییها و صفآراییهای درون روحانیت، مرجعیت و دموکراسی و نهایتاً دادگاه ویژهی روحانیت موضوعات فصلهای این کتاب را تشکیل میدهند که هر یک متشکل از یک یا چند پژوهش یا مقاله میباشند.
حزب بعث از احزاب سیاسی عراق با مبادی نظری پانعربیسم، نوسازی اقتصادی و سوسیالیسم بود که در سال 1963 (1342ش.) با کودتا علیه عبدالکریم قاسم روی کار آمد و بیش از سه دهه بر فضای سیاسی عراق حاکم بود که در نهایت با اشغال عراق توسط امریکا و متحدانش در سال 2003 این حاکمیت پایان یافت. عبدالکریم قاسم در طی حکومت خود دست به اصلاحاتی زده بود که برخی از مواد این اصلاحات نظیر اعطای حقوق مساوی مرد و زن و باز گذاشتن زمینه برای فعالیت گرایشهای کمونیستی، مورد حساسیت روحانیان و مراجع نجف واقع شد. به همین سبب، هنگامی حزب بعث در سال 1963 درصدد کودتا برآمد، توانست با تظاهر به اسلامگرایی، نظر مراجع و روحانیان عراقی را جلب نماید.
اعطای حق رای به زنان یکی از حوزههای چالشبرانگیز فقه شیعه در دورهی متاخر بوده و به رغم فرازونشیبهای متعدد، در دوران کنونی به رسمیت شناخته شده است. به لحاظ دیدگاه فقهی از آنجا که رای دادن نوعی قضاوت کردن تلقی شده و بسیاری از فقهای شیعه قضاوت زنان را صحیح نمیدانند، به طور سنتی، مراجع و فقهای شیعه مخالف با اعطای حق رای به زنان بودهاند. در سدهی اخیر و با ورود نظام انتخاباتی به کشورهای اسلامی، به تدریج مسالهی اعطای حق رای به زنان نیز مطرح شد. مطابق گزارشهای تاریخی، سابقهی طرح لزوم اعطای حق رای به زنان به سال 1331ش. بازمیگردد.
تجربهی تاریخی تقریب نشان میدهد که تحولات سیاسی بر جریان تقریب مذاهب اثرگذاری جدی داشتهاست. به عنوان نمونه، پیروزی انقلاب در ایران و تأثیر منفی آن بر رابطهی دولتهای ایران و مصر، عملاً به توقف فعالیتهای فرهنگی و مراودات میان نخبگان مذهبی و نهادهای دینی دو جامعه منجر شد و فعالیت «دارالتقریب» را در ساحت شیعی ایرانی – سنی مصری متوقف کرد و ضربهی جدی به جریان تقریب وارد آورد. اگر رابطه و اثرگذاری میان این دو ساحت را بپذیریم، نسبت میان جریان تقریب و تحولات سیاسی چگونه است؟ آیا تقریب مذهبی، مقدمه، تسهیلکننده و پیشفرض کاهش تنشهای سیاسی است؟
روحانیت به یک تغییر موقعیت اساسی در دوران معاصر نیاز دارد. تغییر نقش از وضعیت "کنشگر صرفاً دینی" به "نهاد ِ حامی ِ سنت". روحانیت، چه از منظر مصلحت ِ صنفی و چه از منظر نیاز و مصلحت جامعه، باید به نهادی حامی سنت بدل شود؛ سنتی اعم از سنت دینی. حامی سنتی که در حال از دست رفتن است. آیا نگرانترین مراقب این حریم، نباید "مرجعیت دینی" باشد؟ روحانیت چه میکند؟ آیا آیتالله فیاض، آیتالله نجفی، آیتالله سیستانی و سایر مراجع، علاوه بر مباحث کلامی و فقهی و حوزوی، نباید نگاهبان "میراث غیرقابل تکرار" فرهنگی و اجتماعی این جوامع باشند؟ پس چطور هیچیک فریادی برنیاورد؟ چرا در مراسم افتتاحیه چنین مکانی شرکت کردهاند؟
برقراری نسبت سازنده میان روحانیت و دموکراسی مستلزم چند روند موازی و در هم تنیده است: فرونهادن جایگاه گروه منزلتی با تمامی متعلقات و مولفههای بنیادی آن از سوی روحانیت؛ بازسازی جایگاه اجتماعی روحانیت در قالب یک نهاد مدنی؛ تکوین کارگزاران اصلاح دینی در درون نهاد روحانیت با تعهد همزمان به وجه آموزهای و عینی. اگر در تحلیل نسبت روحانیت و دموکراسی، تنها بر مدار فلسفی باقی نمانیم و جهد خود را صرفاً مصروف رفع تعارض نظری میان اندیشهی دموکراسی و آموزههای اسلامی و شیعی نکنیم، درمییابیم که دموکراسی نیز به مثابه یک ساختار اجتماعی، نیازمند ایفای نقش عینی کنشگران فردی و جمعی در موضع و جایگاه مناسب خود هست؛ این ایفای نقش برای نهاد روحانیت، میتواند در قالب بازسازی آن به عنوان نهادی در درون جامعهی مدنی در حال تکوین ایران باشد.
در این دوره زمانی پرتنش، موضعگیری شناختهشدهترین مرجع تشیع (آیت الله سیستانی) در جهت تقریب و نزدیکی پیروان دو مذهب سنی و شیعه، اهمیتی دو چندان دارد. تأکید و پیامی که نشان از شناخت صحیح ایشان از این وضعیت و بازنده شدن تمام ساکنان این منطقه از جهان در صورت تداوم این وضعیت و یا شدتگیری تنش مذهبی است. شناختی امیدوارکننده. چرا این صدای تقریب از قم بلند نمیشود و از نجف برمیخیزد؟ به لحاظ اجتماعی، پاسخ این سؤال این است: چون در قم ِ تماماً شیعی، فرصتی برای همزیستی و آشنایی مستقیم با اهل سنت وجود ندارد.
این آدرس پست الکترونیک توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید